آخرین مطالب
امکانات وب
رفتم پیست دوچرخه سواری که دوچرخه سواری یاد بگیرم!!
تاحالا یه بار فقط سوار شده بودم اونم داداشم دوچرخه نگه داشته بود که نیفتم..بعد که دید نمیتونم بیخیال شد خودش رفت رفت سواری..:/
اینبارم که رفتم مربی ها که انگار نه انگار ...و اینگونه شد که مامانم اومد به اصطلاح کمک!!!
ولی همچین سفت گرفته بود دوچرخه رو اصن نمیتونم جلو برم .از طرفی هم هی میکشید طرف خودش:/اینجوری شد که من گفتم مامان ول کن من خودم میرم ......قبلا خیلی بهتر بود.من میتونستم راحت تر لبخند بزنم و راحت تر گریه کنم...
اما حالا فقط میتونم نگاه کنم و راحت تر سکوت کنم راحت تر حرف نزنم راحت تر به فنا برم راحت تر بمیرم...راحت تر...راحت تر...انقدر راحت که یه روز متوجه میشم که خیلی وقته مردم و انقدر اسون بوده که متوجه نشدم!
پ.ن:اینترنت نامحدود جایزه گرفتم!فیلم قشنگ دارین پیشنهاد بدین دان کنم...):
برچسب‌ها: خاطراتم
نوشته شده در سه شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۶ساعت 19:49 توسط بانو
......برچسب : قبلا, نویسنده : nafashayesard بازدید : 15
پ.ن:نگو به درک دیگه فقط تو موندیا...(:
نوشته شده در سه شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۶ساعت 23:47 توسط بانو
......برچسب : نویسنده : nafashayesard بازدید : 12
برچسب‌ها: من از کج میرم راست
نوشته شده در چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 21:36 توسط بانو
......برچسب : والا, نویسنده : nafashayesard بازدید : 17
امروز موهامو کوتاه کردم
تقریبا تا وسطای کمرم بود...(:
خیلی خوب شده بودند ولی دیگه دل و دماغ رسیدن بهشون رو نداشتم.
رفتیم آرایشگاه.مامانم هم بود.گفت چطور بزنم؟گفتم مردونه(:
مامانم گفت:"نهههههههه...."+موهای خودمه مامان دوست دارم-زشت میشی بهت نمیاد ها...+اشکال نداره...
از طرفی آرایشگر میگفت مطمئنی؟پیشیمون میشی ها...گفتم:"پشیمونی تو کار من نیست(:من خیلی کار ها کردم که حالا ازش پشیمون نیستم....
دستیارش ......برچسب : موهام, نویسنده : nafashayesard بازدید : 13
چمدانش را برداشت.لبخند زدم:"داری میروی؟"...نگاهم نکرد.."نگاهم نمیکنی؟"چمدان را روی زمین گذاشت...رو برنگرداند...مکث کرد...چمدان را برداشت وبا قدم های محکم رفت...گاه فک میکنم چه چیزی قدم هایش را محکم و استوار کرد...چه چیزی؟(:...................حرفهام را جدی نگیر...تنها توهم هایی هستن که از روزنه های ذهنم بیرون میزنند...حقیقت دارند و ندارند...جدی بگیر...تنها همان احساس حاصل را...وگرنه رخداد ها ...نم ......برچسب : حسرت, نویسنده : nafashayesard بازدید : 9
برچسب : موبایل, نویسنده : nafashayesard بازدید : 12
چی میشد
از خواب بلند شی
بری آشپزخونه یه لیوان آب بخوری
برگردی ببینی یکی جات خوابیده
بری جلو
ببینی اونی که خوابیده رو تخت
"خودتی"
.
.
.
(:
نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۶ساعت 15:3 توسط not name
......برچسب : نویسنده : nafashayesard بازدید : 14